یا ابن الذاریات

الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ ﴿۱۷۳﴾ ءال عمران

یا ابن الذاریات

الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ ﴿۱۷۳﴾ ءال عمران

مبعث حضرت رسول الله محمد مصطفی گرامی باد


نور عترت آمد از آیینه ام

کیست در غار حرای سینه ام


رگ رگم پیغام احمد می دهد

سینه ام بوی محمد می دهد


من سخن گویم ولی من نیستم

این منم یا او ندانم کیستم


جبرئیل امشب دمد در نای من

قدسیان خوانند با آوای من


ای بتان کعبه در هم بشکنید

با من امشب از محمد دم زنید


از هوا گلبانگ تهلیل آمده

دیده بگشائید جبریل آمده


مکه تا کی مرکز نا اهلهاست

پایمال چکمه بوجهلهاست


مکه دریای فروغ وحی شد

بت پرستان بت پرستی نهی شد


روز، روز مرگ ظلم و ظالم است

بانگ نفرت مرد ، اقرا حاکم است


یا محمد منجی عالم توئی

این مبارک نامه را خاتم توئی



انبیا مشعل ز تو افروختند

وز دمت پیغمبری آموختند


غیرت و مردانگی آئین توست

عزت زن در حجاب دین توست


بر همه اعلام کن زن برده نیست

برده مردان تن پرورده نیست


خاتم توحید در انگشت تو

حق به پیش روی و حیدر پشت تو


ما تو را زهرای اطهر داده ایم

شیر مردی مثل حیدر داده ایم


ما تو را دادیم در بین همه

یک خدیجه یک علی یک فاطمه

شعر از مولانا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد